۱۳۹۰ فروردین ۱۱, پنجشنبه

مملكته داريم؟


طرف رفته خواستگاری، بهش گفتن آدرس پروفايل فيسبوكت رو بده بيايم تحقيق! مملكته داريم؟
از فیس بوک

۱۳۹۰ فروردین ۱۰, چهارشنبه

در ستایش پدری که پسرش افتخار مردم شد

خواستم حرفی زده باشم تسلیتی گفته باشم
هر پدری در آرزوی بزرگی وسربلندی فرزندانش است
میر اسماعیل را همین بس که پسرش تنها نخست وزیر انقلاب مردم بود
در زمان جنگ با تمام سختی ها نه تنها کشور را اداره کرد بلکه سازندگی کرد(پالایشگاه ساخت)
پسری که در زمان به لجن کشیده شدن انقلاب توسط میراث خواران آن خود را از دایره قدرت خارج کرد
و پس از تحمل 20 اندی ساله برای مردم پا به عرصه سیاست گذاشت تهمت و افترا شنید تهدید شد فحش و ناسزا شنید و قدمی از عهدی که با مردم بست به عقب نگذاشت و به همراه مهدی کروبی به افتخار مردم ایران تبدیل شد
همین بس که فرزندان بهشتی و باکری و مطهری و شریعتی به پدرانشان می نازند
اما این دوسال میر اسماعیل به میر حسین نازید و سر بلند از دنیا رفت
خدایش بیامرزد و هر چه خاک دارد عمر مردم سبز ایران و پسر و عروسش باشد
به امید روزی که نامردان (خ.ر) به هلاکت برسند و ایران پاک ما توسط جوانان آزادی طلب مسیرهای موفقیت را طی کند و این عقب افتادگی های 30 سال را کم کم در کنار هم جبران کنیم به امید روز های خوب

۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

قصه عشق یک مرد جوان !


من سرم توی کار خودم بود ...












بعد یه روز یه نفر رو دیدم ...












اون این شکلی بود !









ما اوقات خوبی با هم داشتیم ..









من یه کادو مثل این بهش دادم 








وقتی اون هدیه من رو پذیرفت ، من اینجوری شدم!










ما تقریبا همه شب ها ، با هم گفت و گو می کردیم ..











و این وضع من توی اداره بود ..










وقتی همکارام من و دوستم رو دیدند، اینجوری نگاه می کردند ..









و من اینجوری بهشون جواب می دادم ..






اما روز والنتاین ، اون یک گل رز مثل این داد به یه نفر دیگه..








و من اینجوری بودم  ...










بعدش اینجوری شدم ...









احساس من اینجوری بود ..








بعد اینجوری شدم ...










بله .. آخرش به این حال و روز افتادم ...










پدر عاشقی بسوزه !