۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

سازمان خصوصی سازی

سازمان خصوصی سازی سهام پرسپولیس رو  3  میلیارد گرونتر از استقلال سوراخ اعلام کرد . هرچند اختلاف بیشتر از این حرفهاست ولی خوب واسه شروع بد نیست

۱۳۹۰ تیر ۳۱, جمعه

واحد جدید پولی :دسته خر !

اسم این واحد پول جدید رو هم بذارید "دسته خر" ملّت بدونن چی داره میره تو جیبشون
پهن هم بد نیست
البته دوستی گفت :
چون پول ما اندازه پهن هم نیس پهن رو بریزی پای درخت سبز میشه
اگه ما این همه پول که ریختیم پای درختای مملکت که سبز بشه
همون قدر پهن پای چنار ریخته بودیم تاحالا آناناس می‌داد
دسته خر تصویب شد
اونوقت بری پفک بخری بقاله بپرسی چقد میشه چی جواب بده ؟؟؟؟
اون پول اگه بتونی باش پفک بخری چون یارانه ش رو بردارن دیگه پفکم نمیتونی بخری
وقتی بگی چه قد میشه طرف با افتخار میگه
نیم دسته خرک
چون یه دسته خر واحد بزرگیه

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

پارک لاله کاج های بالا

لاله کاج های بالا
تهران بزرگ است بیشتر از آن چیزی که نقشه ها نشان می دهد تودرتو ، اگر بری توی عمق تهران از خانه های 2000 متری تا 30 متری یا شارد هم کمتر پیدا می کنی از هر جور آدمی که بگی در تهران هست ،که همه اشتباها هرکس که در تهران راه می رود فکر می کنند تهرانی است ،در صورتی که آمار بالایی از تهرانی ها از شهرستان های اطراف و حتی دور به این شهر بی در و پیکر آمده اند شهری که نه صحاب دارد نه امنیت نه مهربانی.....
هدفم از این نوشته فقط (افسوس) معرفی نقطه ای از تهران بود که بچه های دانشگاه تهران ساکنین بلوار کشاورز کارگر فاطمی و یا حتی دورتر حداقل یک بار به آنجا رفته اند اما کمتر کسی مدت طولانی چون من پا به این مکان کذاشته و همه آنرا بلد است ،اتفاقاتی که می اوفتد می بیند
اما کسی که با آن آشناست حکومت است مادران پارک لاله،روسری سپیدان، بچه های تئاتر،و البته ورزشکارانی هست که اطراف پارک را گرفته اند،
من بالغ بر 4 سال است که به پارک لاله می روم درس می خوانم پارک برای من به عنوان کتابخانه ای بزرگ است نیمی از درس های لیسانس را با خواندن بر روی صندلی های پارک پاس کرده ام
نکته مهمی که من سالهاست با آن روبرو هستم و می بینم متاسفانه پسران و دخترانی می باشد که پارک محل مصرف مواد آنها می باشد این کار در سال های گذشته به این شدت رواج نداشت شاید از هر 10 نیمکت 2 نیمکت این افراد بودند اما الان متاسفانه از هر 10 نیمکت 6 7 تا ی آنها را جوانانی پر کرده اند که هر روز آنجا هستند و انواع مواد مخدر را به راحتی مصرف می کنند
از حشیش و شیشه و کراک گرفته تا تزریق و ......(همین قدر بیشتر بلد نیستم اما کارها و مصرف های دیگری هم دیده ام)
اما نکته ی جالب اینجاست که در پارک بالای حوض (تلویزیون) یک ایستگاه پلیس و جنب آتش نشانی نیز یک پاسگاه کامل مستقر است،3 موتورشوار دو ترک همواره در حال گشت زنی می باشند و انواع لباس شخصی نیز در پارک مشاهده می شود از تریپ گدا گرفته تا کت و شلواری و حرومزاده ترین آنها یک فرد درشت اندام که سر تاسی دارد و بارها برخورد او را با جوانانی که نشسته و ورق بازی می کردند دیده ام،
اما نکته ای جالب:
پلیس همه این افراد را می شناسد و کاری ندارد اما شما اگر با نامزدتان یک طرف نیمکت بشینید مسلما باید زحمت نشان دادن کارت شناسایی یا تماس بامنزل را به جان بخرید معنی این حرف ها یعنی حکومت می خواهد جوانان معتاد و عملی و بدبخت باشند
به شما پیشنهاد می کنم سری به پارک بزنید از ساعت 11 12 تا 8 9 شب 3 تا جنگل کاج دارد از درب بلوار که وارد شوید در مسیر حوض(قبل حوض یک جنگل سمت چپ شماست) پس از رد کردن آن و ادامه مسیر روبروی سرویس بهداشتی دست راست شما یک جنگل است که قسمت پایین آن دکه پلیس است باز که ادامه دهید پس از زمین بازی به جنگل بزرگ تری روبروی سن تئاتر به نام جنگل بالا می رسید چنانچه ساعاتی در آنجا سپری کنید خواهید دید این صحنه ها را.

حرفم همین بود این جوانان سرمایه های این مملکت هستند
مملکتی که دارایی هایش به دست چپاولگران به فنا می رود هر روز
وحکومت نیز می خواهد جوانان مردم به همچین روزی بیفتند که مخالفی نداشته باشد
 مرگ بر حکومتی که با جوانان خویش چنین می کند خوانواده هارا نابود می کند ننگ بر پلیسی که ازین صحنه ها می گذرد و به دختر های مردم گیر می دهد        
برای اینکه دقیقا نشان دهم کدام نقطه پارک را می گوییم، عکس زیر را مشاهده کنید        

۱۳۹۰ تیر ۱۵, چهارشنبه

نامه ی سرگشاده پیمان معادی

نامه ی سرگشاده پیمان معادی (بازیگر فیلم هایي چون جدایي نادر از سیمین، درباره الی... و ...) در مورد وضع امروز سینما ی ما


اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد .

بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .

ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده ایم.

تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما پیش فروش کرده اند . شما میتازید و گرد و خاک میکنید ...

ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما چیزی نمی توانیم بگوییم . نه اینکه آزادی بیان نداریم .... چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم !

روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار سفره هفت سین برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما

افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید .

دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود .

" مارمولک" به زیر پا ها خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.

ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ...

بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.

مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را میبیند ...

پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه معتمد آریا مفقود الاثر ..

باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...

باید مسعود ده نمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد...

باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد .

بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است .

نسل ما را ببخشید ... ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ...

وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ...

وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ...

وقتی "مسافران" را نفس کشیدیم ..

وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند...

دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم....


ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر میشویم.


ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم ....

ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ...

اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم ..

اگر با حاج کاظم " آژانس شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته ایم ...

اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم .

اگر پای " بایسیکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.

اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ....

شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسییست ...

مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ...

ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت میکنند ....

شما هم میتازید ....

آقای اخراجیها

آقای پایان نامه

آقای ضد سینما

اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است

کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را ، به این نوشته برساند ...



پيمان معادی
See More
By: ‎892